شکوا

ساخت وبلاگ

خدایا مرا درمیان گرگ ها رها کردی .

گرگهایی که گوشت تن خویش را هم به تاراج میبرند.

خدایا می گریم و فریاد میزنم نام تورا.که جوابم دهی ولی افسوس که گویی نمیشنوی این فریاد را.

من در این شهر فرنگ با جرعه ای ایمان و عمل دست به سوی ات بلند کردم تا بگیری دستانم . تاشاید رهایم سازی از این شهر شب اشوب .اما انقدر سرت پرسوداست که ندیدی دستانم

هرگرگ بیابان گردی شد سلطان جنگل ولی ما هنوز مرغابی این برکه ی خشکیده ایم

وستاره هایی پنهان که از خرجین دزدان شب ستیز برون میریزد

چه باید گفت چه باید کرد دراین جنگل وحشی که روبهی دنبال خوردن فرزندخویش است

عطش خدا...
ما را در سایت عطش خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8m-s76e بازدید : 55 تاريخ : سه شنبه 22 فروردين 1396 ساعت: 7:19